دو عاشق جدا شده


میخام به یکی خودش

میدونه کیه بگم با همه

نامهربونیهات بازم میگم
...
دوست دارم



از عشق:



یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟

من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم

ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون

عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم

اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم

نظره تو چیه؟
ادامه ...

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گــاه ســکوت طــولانــی مــفهــوم رضــایت نیست...

آغــاز نــابــاورانــه یــک پــایــان است ... !

مــن غــرق ســکوت ،
... ... ...
... مــبهــوت ایــن پــایــانــم ...

و تــو حــتی آغــاز ایــن پــایــان را هــم

حــس نــکرده ای ..

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

از تو میپرسم دوست
چه خبر از دل من ؟ که تو بهتر دانی که چه کردی با من
تو شکیبا بی شکیبم کردی
بنگر آنقدر غریبم کردی
که شبی از شبها من غریبانه ترین شعر زمین را گفتم

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تورا گم کرده ام امروز

وحالا لحظه های من گرفتار سکوتی سرد و سنگینند

و چشمانم که تا دیروز به عشقت می درخشیدند
...
نمی دانی چه غمگینند

چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو

نمی دانم چه خواهد شد

پر از دلشوره ام ، بی تاب و دلگیرم

کجا ماندی که من بی تو هزاران بار در هر لحظه می میرم...

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بگو بمونم یا برم که خیلی وقته گم شدم
منم مثل تو این روزا.کلافَم از دست خودم
آرزوهام حروم شدن.تو قهرِ این دقیقه ها
آرامشی بهِم نده.فقط به بَدرقَم بیا
نه ساده نیست این که برم.نمی شه از تو بگذرم
... نمی شه خاطره هامو.به خاکِ گریه بسپرم
دستِ تو نیست اما نذار.که گم بشم تو این غبار
راهی برای دلخوشی.سر روی شونه هام بذار
بگو بمونم یا برم.از سایه های غم نترس
از این که پرپر می زنم.از این که جون می دم نترس

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

 

 

 

 

در پایان رنگین کمان جام طلایی خورشید را می بینم.
در پایان هر داستان در می یابی که همه چیز گفته شده است.
در پایان رودخانه آب از خروش و جریانش می افتد.
در پایان جاده دیگر جایی برای رفتن و ادامه دادن نیست.
اما تو عزیزم...............
... فقط بگو که دوستم داری..........
آنگاه عشق ما تا پایان زمان ادامه خواهد یافت
و عشق ما داستانی است که پایانی ندارد.

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

 

 

 

 

 

از پشت شيشه هاي بزرگ دلتنگي گريه ميكنم و آرزو ميكنم كه كاش

براي يك لحظه فقط يك لحظه آغوش گرمت را احساس كنم ، ميخواهم

سر روي شانه هاي مهربانت بگذارم تا ديگر از گريه كم نشوم . تو مرا
...
به ديار محبتها بردي و صادقانه دوستم داشتي پس بيا و باز در اين راه

تلاش كن اگر طاقت اشكهايم را نداري . در راه عشقي پاك تر و صادقانه تر،

زيرا كه من و تو ما شده ايم پس نگذار زمانه بيرحم دلهايي را كه از هم

جدا نشدني است را به درد آورد دلم را به تو دادم و كليدش را به سوي

آسمان خوشبختي ها روانه كردم چه شبها كه تا سحر به يادت با

گونه هاي خيس از دلتنگي ها به سر بردم چه روزها با خاطراتت نفس

كشيدم پس تو اي سخاوت آسماني من ...

مرا درياب كه ديوانه وار دوستت دارم

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود .
اگر واقعا عاشقش باشی ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است .
اگر واقعا عاشقش باشی ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .
اگر واقعا عاشقش باشی ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .
اگر واقعا عاشقش باشی ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .
اگر واقعا عاشقش باشی ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .
اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .
اگر واقعا عاشقش باشی ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، شادی اش برایتان زیباترین و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست

 

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: جمعه 16 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

برایت از احساسم مینویسم، بخوان!

برایت از عشق میگویم ،همیشه با من بمان!

من که برایت مانده ام ، تو نیز همیشه برایم بمان!

من که خیلی بی وفایی دیده ام ، تو دیگر بی وفا نباش!

حس کن مرا ، ببین که چه احساس عاشقانه ای به تو دارم!

من که جز تو کسی را ندارم ، من که جز تو کسی را دوست ندارم!

تو را از جنس خودم میدانم ، بدان که همیشه با تو وفادار میمانم!

ارزش تو را بالاتر از عشق میدانم ، من که همیشه از دلتنگی تو گریانم!

برایت از احساسم مینویسم ، با احساستر از همیشه بخوان!

برایت از عشق سخن میگویم ، عاشقانه تر از گذشته گوش کن!

ببین حال مرا ، این قلب مجنون مرا ، ببین که من در روزهای تنهایی اینگونه نبودم ،

آنگاه که تو را دیدم بیمار شدم ، از درد عشق شکسته شدم !

حالا دوای این دردهایم تویی ، همدم و همزبان دل تنهایم تویی!

بگو از عشق برایم ، میخواهم بشنوم صدای مهربانت را ،

بگو از عشق برایم ، میخواهم آرام کنی دل پر از گناهم را....

این همان نواست ، این همان صدای آشناست.....

همان صدایی که با آن به اوج عشق میرسم!

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: جمعه 16 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم

قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم

چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست

عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند

دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است

درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.

عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت

 

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: جمعه 16 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

براتون پیش اومده وقتی پای تلفن باید خداحافظی کنید
اما هنوز دلتون میخواد صداشو بشنوید یهو میگید راستی؟!
میگه : جانم...؟! آروم میگی : دوســـتـــت دارم.......
آخ .... که این چند ثانیه آخر چقدر می چســـــبـــه......

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: جمعه 16 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گر دنياي ما دنياي سنگ است,بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است,اگر دنياي ما دنياي درد است,بدان عاشق شدن هم بهر رنج است,اگر عاشق شدن پس يك نگاه است,دل عاشق شكستن صد گناه است

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است كه :
عشق زاییده تنهایی است.... و تنهایی نیز زاییده عشق است...
تنهایی بدین معنا نیست كه یك فرد بیكس باشد .... كسی در پیرامونش نباشد!
اگر كسی پیوندی ، كششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعكس كسی كه چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میكند...
و بعد احساس میكند كه از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ......

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یه روز عشق و دیوونگی و محبت و فضولی
 
داشتن با هم قایم باشک بازی می کردن

نوبت به دیوونگی که رسید همه را پیدا کرد

اما هر چه گشت از عشق خبری نبود

فضولی متوجه شد که عشق پشت یه بوته گل سرخ قایم شده

دیوونگی رو خبر کرد و

دیوونگی یه خار بزرگ برداشت و در بوته ی گل سرخ فرو کرد

صدای فریاد عشق بلند

شد وقتی به سراغش رفتند دیدند چشماش کور شده

و دیوونگی که خودشو مقصر

می دونست تصمیم گرفت که همیشه عشقو همراهی کنه

و از اون به بعد دیوونگی شد عصای عشق

 

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تا آخر بخونينش من خيلي خوشم اومد از

 اين عشقي كه به خاطرش

حالا خودتون بخونين ميفهمين

.......

........

دختر پسری با سرعت ۱۲۰ کیلومتر سوار بر موتور سیکلت

دختر: آرومتر من میترسم

پسر:نه داره خوش میگذره

دختر: اصلا هم خوش نمیگذره تو رو خدا خواهش میکنم خیلی وحشتناکه

پسر: پس بگو دوستم داری

دختر: باشه باشه دوست دارم خواهش میکنم آرومتر

پسر: حالا بغلم کن (دختر بغلش کرد)

پسر: میتونی کلاه ایمنی منو بذاری سرت؟داره اذیتم میکنه

................و

روزنامه ی روز بعد: موتور سیکلتی با سرعت ۱۲۰ کیلومتر بر ساعت

به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر سرنشین

داشت اما یک نفر نجات یافت حقیقت این بود

که اول سر پایینی پسر متوجه شد ترمز بریده

اما نخواست دختر بفهمه

درعوض خواست یه بار دیگه از دختر بشنوه که دوستش داره (برای آخرین بار)

 

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , r-2ashegh-n.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com