دو عاشق جدا شده


از تو میپرسم دوست
چه خبر از دل من ؟ که تو بهتر دانی که چه کردی با من
تو شکیبا بی شکیبم کردی
بنگر آنقدر غریبم کردی
که شبی از شبها من غریبانه ترین شعر زمین را گفتم

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تورا گم کرده ام امروز

وحالا لحظه های من گرفتار سکوتی سرد و سنگینند

و چشمانم که تا دیروز به عشقت می درخشیدند
...
نمی دانی چه غمگینند

چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو

نمی دانم چه خواهد شد

پر از دلشوره ام ، بی تاب و دلگیرم

کجا ماندی که من بی تو هزاران بار در هر لحظه می میرم...

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بگو بمونم یا برم که خیلی وقته گم شدم
منم مثل تو این روزا.کلافَم از دست خودم
آرزوهام حروم شدن.تو قهرِ این دقیقه ها
آرامشی بهِم نده.فقط به بَدرقَم بیا
نه ساده نیست این که برم.نمی شه از تو بگذرم
... نمی شه خاطره هامو.به خاکِ گریه بسپرم
دستِ تو نیست اما نذار.که گم بشم تو این غبار
راهی برای دلخوشی.سر روی شونه هام بذار
بگو بمونم یا برم.از سایه های غم نترس
از این که پرپر می زنم.از این که جون می دم نترس

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

 

 

 

 

در پایان رنگین کمان جام طلایی خورشید را می بینم.
در پایان هر داستان در می یابی که همه چیز گفته شده است.
در پایان رودخانه آب از خروش و جریانش می افتد.
در پایان جاده دیگر جایی برای رفتن و ادامه دادن نیست.
اما تو عزیزم...............
... فقط بگو که دوستم داری..........
آنگاه عشق ما تا پایان زمان ادامه خواهد یافت
و عشق ما داستانی است که پایانی ندارد.

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

 

 

 

 

 

از پشت شيشه هاي بزرگ دلتنگي گريه ميكنم و آرزو ميكنم كه كاش

براي يك لحظه فقط يك لحظه آغوش گرمت را احساس كنم ، ميخواهم

سر روي شانه هاي مهربانت بگذارم تا ديگر از گريه كم نشوم . تو مرا
...
به ديار محبتها بردي و صادقانه دوستم داشتي پس بيا و باز در اين راه

تلاش كن اگر طاقت اشكهايم را نداري . در راه عشقي پاك تر و صادقانه تر،

زيرا كه من و تو ما شده ايم پس نگذار زمانه بيرحم دلهايي را كه از هم

جدا نشدني است را به درد آورد دلم را به تو دادم و كليدش را به سوي

آسمان خوشبختي ها روانه كردم چه شبها كه تا سحر به يادت با

گونه هاي خيس از دلتنگي ها به سر بردم چه روزها با خاطراتت نفس

كشيدم پس تو اي سخاوت آسماني من ...

مرا درياب كه ديوانه وار دوستت دارم

نویسنده: ramin ׀ تاریخ: چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , r-2ashegh-n.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com